ثمرات اعتقاد به منجی (حضرت مهدی)


 





 
کمال خواهي، از ابعاد مهم فطري انسان است و آدمي مي‌کوشد موانع رسيدن به اين هدف بزرگ را از سر راه بردارد. از آن روي که همواره انسان در راه رسيدن به کمال با مشکلات رو در روي مي‌شود و خود هميشه توانا به گذر از اين مشکلات نيست، ميل فطري به منجي و ياور بيروني، خود را در او مي‌نمايد.
بنابراين، منجي‌گرايي يا منجي خواهي در آدمي، ميلي فطري است که از آغاز خلقت بشر در نهاد او بوده است. وجود اين چنين ميل فطري در انسان نمي‌تواند لغو باشد، زيرا ميل فطري‌اي در غير اين صورت، خداي حکيم خلقتي لغو کرده است. افزون بر اين، نجات خواهي فطري در بشر، بر وجود هميشگي نجات‌دهنده براي او دلالت مي‌کند. خداي سبحان، اصلي‌ترين منجي انسان از هلاکت و بدبختي است، زيرا او پيامبران و پيشوايان بزرگي را به سوي مردم فرستاد تا نجات حقيقي را به آنان بفهمانند و منجي واقعي را نشانشان دهند و بگويند چه کسي و چگونه آنان را نجات مي‌دهد. بنابراين، هدف اساسي پيشوايان آسماني نجات انسان از ظلمت به نور و از شيطان به خداوند بوده است. البته کساني نيز در مقابل آنان، جاهلانه يا غرض‌ورزانه، ميل فطري انسان به منجي را به انحراف کشانده‌اند و او را از آب حيات و نجات به سراب هلاکت رسانده‌اند و از منجيان واقعي دور نموده‌اند و به دام خود يا ديگر منجيان دروغين افکنده‌اند. از اين روي، ميدان زندگي آدمي هميشه جولان‌گاه نبرد حق‌خواهان و باطل‌گرايان بوده است.
در اين عرصه، پيامبران و رهبران الهي براي نجات بشر از چنگال ستم‌گران و جاهلان بسيار کوشيده‌اند و کام‌يابي‌ها و ناکامي‌هاي فراواني ديده‌اند. با وجود اين، آنان به مردم وعده داده‌اند که سرانجام کسي خواهد آمد و جامعة انساني را به گونة کامل از همة بدبختي‌ها نجات مي‌دهد.
گفتني است، هر چند به علت‌هاي گوناگون اديان و مذاهب متعددي در جوامع بشري پديد آمده‌، منجي‌گرايي از جمله آموزه‌هاي مشترک آنها به شمار مي‌آيد. اديان و مذاهب، دربارة شخصيت منجي و اين‌که او کيست و کي خواهد آمد و چه خواهد کرد، نيز نظر واحدي ندارند. بنابراين ، شايسته است فرهنگ منجي‌گرايي در هر يک از اديان و مذاهب بررسي گردد تا حقيقت براي همگان آشکار شود. اين کار در حجم يک مقاله نمي‌گنجد بلکه بايد در مقالات متعددي در قالب پايان‌نامه يا کتاب به آن پرداخت. از اين روي، در مقالة حاضر امتيازهاي منجي در باور شيعة اماميه بيان مي‌شود تا مجالي پديد آيد براي کساني که مي‌خواهند دربارة منجي حقيقي و ويژگي‌هاي آن تحقيق کنند.
در اين مقاله، علاوه بر يادآوري کلياتي دربارة اصطلاح‌شناسي نجات و پيشينه بحث نجات، منجي‌گرايي شيعي (شيعه اماميه) و خاستگاه آن بيان مي‌شود، سپس امتيازهاي منجي در باور شيعه، در بخش‌هاي اصلي مقاله بيان مي‌گردد. اين ويژگي‌ها عبارت‌اند از وجود عنصري و بالفعل، امامت، عصمت، افضليت، فايده بخشي، ارتباط با مردم، عدالت‌گستري کمال محور و کامل کردن رشد عقلاني و علمي بشر. گفتني است، ويژگي‌هاي مذکور در سه بخش تنظيم شده است:
1. ويژگي‌هاي شخصيتي منجي؛
2. ويژگي‌هاي منجي در عصر انتظار؛
3. ويژگي‌هاي منجي در عصر ظهور.

اصطلاح‌شناسي نجات
 

«النجاء» جدا شدن چيزي از شيء ديگر معنا مي‌شود. «نجوة» به معناي زمين بلند است؛ زميني که سيل آن را نمي‌گيرد. به دليل اين‌که مکان بلند نجات دهندة از سيل است، آن را نجات مي‌گويند.
معناي مشترک در ماده «ن، ج، و» کنار زدن و خلاص کردن است و خلاص کردن شخص از هلاکت و کنار زدن او از محيطي که در آن قرار دارد از مصاديق آن به شمار مي‌رود.
نجات امري عدمي و سلبي است، ولي سعادت، امري وجودي به شمار مي‌آيد، زيرا نجات به معناي برکناري از رنج‌هاست، ولي سعادت، همة بهره‌هاي انساني، لذت‌ها و نيز برکناري از درد و رنج‌ها به شمار مي‌رود. سعادت، شکوفا شدن همة استعدادها و رسيدن انسان به عالي‌ترين قله‌هاي وجود است. به عبارت ديگر، سعادت در انسان، با رسيدن به خيرات جسماني و روحاني و متنعم شدن به آنها پديد مي‌آيد بنابراين، مي‌توان گفت انسان سعادت‌مند، نجات يافته نيز به شمار مي‌رود، اما ممکن است کسي نجات يابد، ولي به سعادت نرسد.

پيشينه بحث نجات
 

بحث نجات در عهدين بيان شده است. براي نمونه، يهوديان در اشعيا نبي و مزامير، خداوند را نجات دهندة اصلي انسان مي‌دانند. مسئله نجات در مسيحيت نيز از نخستين قرن ميلاد مسيح مطرح شد. نجات‌شناسي مسيح که بر الوهيت مسيح مبتني است، ميراث به جا مانده از پولس، مهم‌ترين شخصيت تأثيرگذار در تاريخ و الهيّات مسيحيت فعلي ياد مي‌شود. بنابر باور او، جهان تحت سلطة نيروهاي شيطاني است که بايد يک منجي الهي بيايد و آن را نجات دهد.
با اين‌که در قرآن کريم و احاديث اسلامي، انواع نجات مانند نجات از گناه، نجات از ظلمت، نجات مظلومان و... مطرح شده، متکلمان و فيلسوفان مسلمان نيز با الهام از آيات الهي و سخنان پيشوايان معصوم(عليهم السلام) ذيل مباحث خير و شر به آن پرداخته‌اند.
در اديان غير الهي نيز به گونة مشترک مطرح شده که انسان، روزي از تمام سختي‌ها نجات مي‌يابد. البته هندوها مي‌گويند نجات انسان پس از مرگ تحقق مي‌يابد ولي بيشتر اديان غير آسماني و از جمله بودا بر اين باور است که انسان بايد در اين دنيا نجات پيدا کند.

منجي‌گرايي شيعي و خاستگاه آن
 

همه اديان غير اسلامي و نيز تمام مذاهب و فرق اسلامي، ظهور منجي يعني حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) را قبول دارند، اما برخي از نظريات آنها دربارة ويژگي‌هاي او مختلف است. از اين روي، منجي‌گرايي در هر مذهب و فرقه‌اي گونة خاصي مي‌يابد که با ديگري متفاوت است. منجي در مذهب شيعه اماميه نيز تفاوت‌ها و ويژگي‌هايي دارد که به لحاظ آنها مي‌توان نوعي منجي‌گرايي به نام منجي‌گرايي شيعي را معرفي نمود و امتيازهاي آن را بيان کرد.
گفتني است، خاستگاه و سرچشمه منجي‌گرايي شيعي، کتاب و سنت است؛ يعني شيعه براساس قرآن کريم و احاديث پيشوايان معصوم(عليهم السلام) براي منجي ويژگي‌هايي ذکر مي‌کند که در اديان، مذاهب و فرقه‌هاي ديگر يا اصلاً وجود ندارد و يا به گونة ناقص بيان شده است. بنابراين، در مقالة حاضر بحث امتيازهاي منجي در باور شيعه، در سه بخش بيان مي‌شود:

1. ويژگي‌هاي شخصيتي منجي
 

الف) وجود عنصري (مادي) و بالفعل:
 

به باور شيعه، منجي بشر کسي است که الان در اين دنيا وجود دارد. اين مطلب، با دليل عقلي و نقلي اثبات‌نشدني است.
از جمله ادلّة عقلي اثبات وجود منجي در اين عالم، قاعدةلطف ، امکان اشرف و نيز واسطة فيض بودن اوست. بنابر گفته فيلسوفان، وجود، حيات، علم، قدرت، رحمت و ديگر کمالات از مبدأ فياض به موجودات پايين نمي‌رسد، مگر آن‌که در مرتبة سابق به موجودات اشرف رسيده باشد.
علامه طباطبايي(رحمه الله)، معناي قاعده امکان اشرف را چنين مي‌داند که ممکن اشرف بايد در مراتب وجود از ممکن اخسّ، جلوتر باشد؛ چنان‌که بنابر گفته مرحوم ملاصدرا، اگر ممکن اخسّ وجود بيابد، بايد ممکن اشرف پيش از آن موجود شده باشد. در غير اين صورت، بايد ممکن اشرف و ممکن اخسّ با هم وجود بيابند. لازمة چنين چيزي، صادر شدن دو چيز در يک مرتبه، براي ذاتِ واحدي از واجب لِذاته است که محال و باطل است.
چنان‌چه بگوييم موجود اشرف پس از تحقق موجود اخسّ، و به واسطه او وجود مي‌يابد، معلول از علتش اشرف و اقدم خواهد بود که محال و باطل است. بنابراين، برهان امکان اشرف بر دو مطلب اساسي دلالت دارد: نخست اين‌که سلسلة مخلوقات از عالم مادي محض به بالا يکسان نيست، يعني آنها در يک رتبه قرار ندارند بلکه برخي به لحاظ وجودي از ديگري برتر، شريف‌تر و مقدم‌ترند و شريف‌ترين آنها در رأس هرم خلقت جاي دارد؛ دوم اين‌که استمرار و بقاي عالم امکان از ماده محض به بالا به هستي موجود اشرف بستگي دارد، زيرا ممکن نيست مخلوقات پايين‌تر موجود باشند ولي موجود اشرف وجود نداشته باشد بلکه به عکس، موجوديت مخلوقات اخسّ، دليل بر وجود مخلوق اشرف است، زيرا گفتيم هيچ کمالي از مبدأ فيض به موجود اخس نمي‌رسد، مگر اين‌که پيش از آن به موجود اشرف رسيده باشد. با وجود اين، مي‌توان پرسيد که موجود اشرف کيست؟
فيلسوفان، عالم هستي را داراي چهار مرحله مي‌دانند: عالم ربوبي، عالم عقل، عالم مثال و عالم طبيعت. از آن روي که بين عالم ربوبي و عالم ماده سنخيت وجود ندارد، عوالم ديگري، يعني عالم عقل و عالم مثال، براي ايجاد سنخيت عالم ربوبي با عالم ماده و طبيعت آفريده شده است. از بين موجودات مادي فقط انسان با عالم مثال سنخيت دارد پس براي ايجاد سنخيت کامل بين اين دو عالم بايد انسان کاملي وجود داشته باشد تا واسطه شود و فيض وجود را به عالم طبيعت برساند. البته چنين انساني ديگر انسان‌ها را به تکامل و رستگاري هدايت مي‌کند؛ يعني همان گونه که قانون سنخيت بين علت و معلول و نيز نظام اسباب و مسببات در عالم تکوين اقتضا مي‌کند بين عالم ربوبي و عالم طبيعت، عوالم ديگري وجود داشته باشد تا فيض وجود به سبب آنها به عالم طبيعت برسد، دربارة فيض معنوي خداوند و تصرفات او در قلوب انسان نيز بايد واسطه‌اي وجود داشته‌باشد و او کسي جز موجود اشرف يعني انسان کامل نيست.
علاوه بر آن‌چه گذشت، ادلّه عقلي ديگري مانند برهان فطرت، برهان عنايت، برهان علت‌غايي و... وجود دارد که ثابت مي‌کنند، هميشه بايد انسان کاملي بر روي زمين و بين مردم وجود داشته باشد. البته با اين ادله، نمي‌توان انسان کاملي را شناخت که هم‌اکنون در عالم ماده و بين مردم وجود دارد، اما شيعه براساس احاديث متظافر بلکه متواتر ثابت مي‌کند اين انسان کامل در عصر حاضر کسي جز حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) نيست. بنابر باور شيعه، او حجت خداوند بر مردم جهان و منجي بلکه مصلح آنان است و بينشان زندگي مي‌کند، هر چند آنان او را نمي‌شناسند. شيعيان معتقدند او روزي ظهور مي‌کند، تمام دنيا را از ستم مي‌رهاند و از عدل و قسط پر مي‌کند. نمونه‌هايي از اين روايات در بخش‌هاي ديگر مقاله ذکر مي‌شود.

ب) امامت: در قرآن مجيد آمده است:
 

«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛
من جن و انسان را نيافريدم مگر براي آن‌که پرستشم کنند.
جمله «إِلَّا لِيَعْبُدُونَ» استثناي از نفي است و دلالت دارد که آفرينش بي غرض نيست و هدف از آن فقط عبادت است؛ يعني آفريدگار سبحان، مخلوقات و در رأس آنها انسان را آفريد تا عابد خداوند باشند، نه اين‌که او معبودشان قرار گيرد، زيرا خداوند غنيّ مطلق است و به هيچ کس و هيچ چيز نياز ندارد. بنابراين، آفريدگار مهربان از آن جهت که «الله» است، به انسان عابد، پاداش مي‌دهد. اين کار، کمال فعل خداي سبحان است، نه کمال فاعل يعني ذات او.
گفتني است، چنان‌چه غرضي مانند معرفت براي عبادت مطرح باشد، در اين صورت عبادت غرض متوسط و معرفتي که از عبادت برمي‌خيزد، غرض اَقصي و بالاتر است.
مطلب ديگر اين‌که مسير زندگي بشر دو سويه است؛ يعني راهي به خوبي‌ها و طريقي به بدي‌ها دارد. بنابر مقتضاي حکمت الهي، انسان نيکي‌ها و بدي‌ها را مي‌شناسد تا بتواند با انتخاب راه حق و دور شدن از باطل رستگار شود.
آدمي با حس و عقل مي‌تواند تا حدودي راه‌هاي درست را از نادرست بفهمد، اما راه کمال و خوش‌بختي حقيقي را در تمام ابعاد فردي، اجتماعي و مادي و معنوي نمي‌تواند بازشناسد و اگر راه ديگري براي تکميل اين کمبودها وجود نداشته باشد، هدف خداوند از آفريدن انسان تحقق نمي‌يابد. از اين روي، پروردگار سبحان، راه ديگري را فراتر از حس و عقل يعني وحي توسط پيامبران بزرگ در اختيار بشر گذاشت تا او بتواند به تکامل برسد. آخرينِ پيامبران حضرت محمد(صلّي الله عليه و آله و سلم) است که علاوه بر منصب نبوت و رسالت، فرمان‌روايي جامعة اسلامي را نيز بر عهده داشت. اما مهم‌ترين پرسش در بحث مذکور اين است که آيا خداوند پس از رحلت پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مردم را به حال خود رها کرده و کسي يا کساني را براي تبيين معارف و احکام ديني و نيز رهبري آنان منصوب نکرده است؟
در پاسخ، شيعه اصل امامت را در پي اصل نبوت برمي‌شمرد، از آن روي که قرآن کريم کامل‌ترين کتاب آسماني و اسلام آخرين دين الهي است، وجود کساني ضرورت مي‌يابد که معارف قرآني و احکام سعادت‌بخش اسلام را براي مردم تفسير و تبيين نمايند. آنان به يقين، در نزد شيعه، شايسته‌ترين افراد براي عهده‌دار شدن رهبري جامعة انساني‌اند. بنابراين، امامت يعني اين‌که شخصي به جانشيني از پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) رياست عامّة امور ديني و دنيوي مردم را بر عهده داشته باشد.
بنابراين، امامت و خلافت از شئون نبوت و توابع آن است و آن‌چه دربارة حضرت محمد(صلّي الله عليه و آله و سلم) اعتبار دارد، دربارة جانشين او نيز معتبر خواهد بود، زيرا جانشين واقعي آن حضرت کسي است که خلاء وجودي او را پر کند و مرجع امور ديني و دنيوي مردم باشد، افزون بر اين‌که امام در هر عصري بايد يک نفر باشد، نه بيشتر. همان گونه که خداوند منّان از باب رحمت پيامبران را برگزيد، امامان و جانشينان آنان را نيز انتخاب و به مردم معرفي کرده است، اما در پاسخ به کيستي جانشينان حضرت محمد، احاديث فراواني وجود دارد که آنان را دوازده نفر برمي‌شمرد؛ نخستينشان علي(عليه السلام) و آخرينشان حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف). برخي از محققان بزرگ اين گونه احاديث را در مجموعة خاصّي گردآورده‌اند که يکي از آنها را از پيامبر خدا(صلّي الله عليه و آله و سلم) ذکر مي‌کنيم:
جبرئيل از جانب پروردگار «عزيز و جليل» به من خبر داد: هر کس بداند خدايي جز من نيست و محمد بنده و فرستاده من، و علي‌بن‌ابي‌طالب خليفة من است و اماماني که از فرزندان اويند، حجّت‌هاي‌ من‌اند، او را با رحمتم در بهشت وارد مي‌کنم و با بخششم از آتش نجاتش مي‌دهم و او را از خاصّان و خالصان خود قرار مي‌دهم. اگر مرا ندا دهد، به او لبيک مي‌گويم، و اگر دعا کند، اجابتش مي‌کنم، و اگر چيزي از من بخواهد، به او مي‌دهم، و اگر ساکت باشد، خودم به او توجه مي‌کنم و اگر بدي کند، بر او رحمت آورم، و اگر از من بگريزد، او را به خود مي‌خوانم، و اگر به من بازگردد، او را مي‌پذيرم، و چنان‌چه درِ خانه‌ام را بکوبد آن را به رويش مي‌گشايم. و هر کس گواهي دهد جز من خدايي نيست اما شهادت ندهد که محمد بنده و فرستاده من است، يا آن را بگويد ولي اقرار نکند علي بن ابي‌طالب خليفة من است، يا به آن گواهي دهد ولي اماماني را که از فرزندان اويند، حجت‌هاي من نداند، همانا نعمتم را انکار کرده، عظمتم را کوچک شمرده و به آيات و کتاب‌هايم کفر ورزيده است. اگر مرا بخواند محجوبش مي‌کنم، و اگر از من چيزي بخواهد، به او نمي‌دهم، و اگر مرا ندا کند، به او گوش نمي‌دهم. و اگر دعا کند، آن را مستجاب نمي‌کنم، و اگر به من اميد بندد، نااميدش مي‌کنم، و اين جزاي من براي اوست، و من هيچ‌گاه به بندگانم ستم نمي‌کنم.
جابر بن عبدالله انصاري از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي‌پرسد: «امامان از فرزندان علي بن ابي‌طالب چه کساني‌اند؟» آن حضرت مي‌فرمايد:
حسن و حسين، سروران جوانان بهشت، سپس سرآمد عابد زمانش علي بن الحسين، سپس باقر، محمد بن علي، (اي جابر به زودي تو او را مي‌بيني، هرگاه به حضورش مشرف شدي، سلام مرا به او برسان!) پس از او صادق، جعفر بن محمد است، سپس کاظم، موسي بن جعفر، سپس رضا علي بن موسي، سپس تقي محمد بن علي، سپس نقي علي بن محمد، سپس زکي حسن بن علي، سپس فرزندش قائم به حق، مهديِ امت من است؛ آن کسي که زمين را از قسط و عدل پر مي‌کند، هنگامي که ستم و حق‌کشي آن را فرا گرفته باشد. اي جابر! اينان، جانشينان، اوصيا و فرزندان و خويشان من‌اند. هر کس از آنان پيروي کند، از من فرمان برده است و هر کس از آنان نافرماني کند، بر من عصيان ورزيده است و هر کس يکي‌شان را انکار کند، مرا نپذيرفته است. خداي (عزَّ‌و‌جَلّ) توسط آنان آسمان را نگه مي‌دارد که بر زمين فرود نيايد مگر آن‌گاه که خودش اذن فرمايد، و پروردگار به برکت آنان، نمي‌گذارد زمين اهلش را در خود فرو کشد.
بنابراين، منجي بشر حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) ، امام يعني جانشين به حق پيامبر خداست و رياست و مرجعيت ديني و دنيوي مردم حق مسلم او به شمار مي‌آيد.

ج) عصمت:
 

در لغت به معناي بازداشتن، منع کردن، نگاه داشتن نفس از آلودگي و گناه و پاک‌دامني است، و در اصطلاح به نيرويي در انسان معصوم گفته مي‌شود که او با داشتن آن هيچ‌گاه عمل ناشايست اعم از گناه و خطا انجام نمي‌دهد. چنان که گذشت، براساس ادلّة عقلي و نقلي، زمين هيچ‌گاه از انسان کامل خالي نيست، و در عصر حاضر، انسان کامل که امام مردم نيز به شمار مي‌آيد، حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) است که هم‌چون رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلم) و ديگر امامان معصوم(عليهم السلام) عصمت دارد، يعني از هر گناه و خطايي و حتي تصور آن به دور است، زيرا نافرماني از خداوند و نيز ارتکاب خطا، نسيان و سهو، از نقصان وجودي انسان سرچشمه مي‌گيرد، و از آن روي که ثابت کرديم ممکن اشرف، انسان کامل و واسطة فيض است، نبايد نافرمان و خطاکار باشد، در غير اين صورت کامل نيست و نمي‌تواند واسطة فيض باشد. به عبارت ديگر، فيض وجود و کمال از جانب آفريدگار منان و توسط ممکن اشرف يعني انسان کامل به ديگران مي‌رسد و چون گناه، خطا و نسيان از تکامل نايافتگي بشر سرچشمه مي‌گيرد، انسان غير معصوم، موجود اشرف يعني کامل و نيز واسطة فيض نيست. پس اگر پذيرفتيم کسي انسان کامل و واسطة فيض است، بايد قبول کنيم او هيچ‌گاه گناه نمي‌کند و به خطا و نسيان دچار نمي‌شود. آيا مي‌توان پذيرفت شخص غير معصوم که هنوز براي رسيدن به شرافت وجودي و کمال و فيض تکوين و تشريع، به ديگران محتاج است، از آنان اشرف باشد و واسطة رسيدن فيض به آنان قرار گيرد؟ اين سخن بسان آن است که موجودي را در عين اين‌که کامل و اشرف مي‌دانيم، ناقص و اخسّ پنداريم؛ چنين پنداري اجتماع نقيضين و باطل به شمار مي‌آيد.
سيد مرتضي علم الهدي مي‌گويد:
امام کسي است که بايد به او اقتدا شود، زيرا لفظ امامت از معناي اقتدا و اتباع مشتق است. وجوب اقتداي به امام، مستلزم معصوم دانستن او خواهد بود، زيرا در غير اين صورت بايد پيروي کردن از امام را واجب بدانيم، هر چند احتمال زشت بودن برخي از کارهايش برود، اما چون مي‌دانيم خداي حکيم هيچ‌گاه ما را به انجام دادن کارهاي ناپسند وا نمي‌دارد، وجوب اطاعت از امام بايد به گونه‌اي باشد که به درست بودن کارهاي او يقين داشته باشيم، يعني او را معصوم بدانيم.
عصمت پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) و اهل‌بيت بزرگوار او از جمله امام زمان(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) در قرآن کريم و احاديث نيز بيان شده است. براي نمونه، خداي بزرگ مي‌فرمايد:
«...إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»؛
همانا خداوند مي‌خواهد آلودگي را از شما خاندان پيامبر بزدايد و پاک و پاکيزه‌‌تان کند.
«إِنَّما» بر انحصار ارادة پروردگار در اِذهاب رجس از اهل‌بيت دلالت دارد، و «اهل‌البيت» تنها براي اختصاص است. بنابراين، در آية شريفه دو قصر و انحصار وجود دارد؛ نخست اراده و خواست خداوند در تطهير اهل‌بيت و دوم انحصار عصمت در آنان.
حضرت سجاد(عليه السلام) مي‌فرمايد:
هيچ امامي در خاندان ما (اهل‌بيت) وجود ندارد مگر اين‌که معصوم است و عصمت چيزي نيست که در ظاهر شخص آشکار باشد تا با آن بتوان معصوم را شناخت بلکه از طريق نصّ بايد آن را فهميد... .
گفتيم براساس نصوص معتبر فراواني، امامان از دودمان اهل‌بيت(عليهم السلام) دوازده نفرند که نخستينشان علي(عليه السلام) و آخرينشان مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) است، و چون غير معصوم نمي‌تواند جانشين به حق رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلم) باشد، تمام دوازده امام(عليهم السلام) معصوم‌اند.

د) افضليّت:
 

شيعه به گونه کلي، امام را در اوصاف کمالي مانند علم، شجاعت، کَرَم و... از ديگران برتر مي‌داند، زيرا در غير اين صورت، ترجيح بلا مرجح يا تقديم مفضول بر فاضل پيش مي‌آيد که هر دو باطل و محال‌اند، يعني اگر دو نفر در تمام اوصاف کمال‌بخش مساوي باشند و با وجود اين يکي از آنها را امام بدانيم نه ديگري را، ترجيح بلامرجّح است، و چنان‌چه يکي از آن دو برتر از ديگري باشد، ولي مفضول را امام بشماريم، مفضول را بر فاضل مقدّم کرده‌ايم، و چون هيچ يک از اين کارها حکيمانه نيست، امام بايد در اوصاف کمالي از ديگران برتر باشد تا بتواند ديگران را به کمال برساند، چنان‌که قرآن کريم دراين‌باره مي‌فرمايد:
«أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ اََنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا اَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»؛
آيا کسي که به حق رهبري مي‌کند سزاوار است پيروي شود يا شخصي که توان هدايت ديگران را ندارد مگر وقتي که خودش هدايت شود؟ شما را چه شده است، چگونه داوري مي‌کنيد؟
امام رضا(عليه السلام) مي‌فرمايد:
امام بايد، داناترين، دادگرترين، پرهيزکارترين، دليرترين و عابدترين مردم باشد.
بنابراين، امام زمان(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) همة ارزندگي‌ها و از جمله دانايي را به گونة کامل دارد. او مانند ديگر امامان معصوم(عليهم السلام) وارث علم رسول خدا و تمام انبياي سابق است، چنان‌که حضرت صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد:
خداوند انبياي اولوالعزم را آفريد و آنان را با دانايي بر مردم برتري بخشيد و علم آنان به ما ارث رسيد و ما بدين لحاظ از ديگران برتري يافتيم، زيرا رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلم) به آن‌چه پيامبران گذشته مي‌دانستند عالم بود و ما وارث علم او و علم ديگر پيغمبرانيم.
در بخشي از دعاي شريف ندبه، امام عصر(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) به «يابن العلوم الکامله» خطاب شده است. پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد: «بدانيد مهدي، وارث هر دانش و در بردارندة آن است.»

2. امتيازات منجي در عصر انتظار
 

عصر انتظار چگونه عصري است؟ آيا منجي در اين عصر بين مردم وجود دارد يا خير؟ آيا آنان مي‌توانند با او ارتباط برقرار کنند يا خير؟ آيا منجي در عصر انتظار، براي مردم فايده‌اي دارد يا خير؟ و...
پاسخ منجي‌گرايان به اين پرسش‌ها و مانند آن يکسان نيست. مکتب تشيّع پاسخ‌هاي ويژه‌اي درباره آنها دارد که به بيان آنها مي‌پردازيم:

الف) فايده بخشي:
 

در نخستين بخش مقاله ثابت کرديم، منجي عالم، حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) وجود عنصري يا مادي دارد و الان هم بين مردم حاضر است، هر چند پنهان از نگاه آنان زندگي مي‌کند. با وجود اين، مي‌توان پرسيد آيا چنين کسي براي مردم فايده‌اي دارد يا خير؟
پاسخ شيعيان به اين پرسش مثبت است و مهم‌ترين فايده منجي را حتي در عصر انتظار، بقابخشي به نظام هستي مي‌دانند و باور دارند پايداري و جاودانگي عالم به برکت وجود انسان کامل و پيشواي معصوم است، به گونه‌اي که اگر او نباشد، جهاني هم وجود ندارد. چنان‌که رسول گرامي اسلام حضرت محمد(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد:
لُولا الحُجَّةُ لَساخَتِ الأَرض بِأهلِها؛
اگر حجت خداوند لحظه‌اي در زمين نباشد، اهلش را در خود فرو مي‌برد.
بنابراين، هر چند اکنون منجي بزرگ عالم، حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) بين مردم ظاهر نيست، ميان آنان حاضر است و فيض وجود را از حضرت واجب به عالم مي‌رساند و امان زمين و اهل آن است.
آن‌چه بيان کرديم، فايده‌بخشي منجي در تمام دوران حتي عصر انتظار براي عموم جهانيان است، اما او فايده‌هاي ديگري نيز براي مردم در عصر انتظار دارد، مانند هدايت آنان به راه راست و ياري کردن محرومان و مظلومان. البته تمام مردم توفيق بهره بردن از اين گونه فايده‌ها را از منجي موعود ندارند بلکه افراد خاصي آن هم در شرايط ويژه‌اي چنان بهره مي‌برد. اما به هر حال، غيبت منجي از نگاه مردم از فايده‌بخشي به آنان مانع نيست، ولي بايد راه بهره‌مندي از او را يافت.
جابر بن عبدالله انصاري مي‌گويد:
از پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) پرسيدم: آيا شيعيان حضرت قائم(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) در غيبتش از او بهره مي‌برند يا خير؟ فرمود: سوگند به کسي که مرا به پيامبري برانگيخت، همانا آنان از او بهره مي‌برند و از فروغ ولايتش نور مي‌گيرند، همان‌گونه که مردم از خورشيد سود مي‌يابند، هر چند ابرها آن را پوشانده باشند.
حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) مي‌فرمايد:
... و اما بهره‌مند شدن مردم از من هنگام غيبتم، مانند استفاده از خورشيد پشت ابر است، و همانا من امان اهل زمينم، همان گونه که ستارگان امان اهل آسمانند... .
آري، منجي عالم، حضرت صاحب الزمان(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) غايب از مردم زندگي مي‌کند، اما بين آنان حضور دارد و هرگاه مصلحت بداند به آنان به ويژه پيروانش از راه‌هاي مختلف سود مي‌رساند، براي مثال، برايشان دعا مي‌کند، يا به اصلاح امورشان مي‌پردازد، يا از گمراهي نجاتشان مي‌دهد و يا در دل‌هايشان اميد مي‌آفريند تا بتوانند در برابر مشکلات تاب بياورند. دليل اين مطلب، آيه شريفه 105 سوره مبارکه توبه است که مي‌فرمايد:
[اي پيامبر!] بگو، هر کاري مي‌خواهيد بکنيد، خداوند و پيامبرش و مؤمنان، اعمال شما را مي‌بينند و به زودي به سوي کسي باز مي‌گرديد که پنهان و آشکار شما را مي‌داند و شما را به آن‌چه عمل مي‌کرديد، آگاه مي‌کند.
آيه شريفه دلالت دارد که علاوه بر خداوند، رسول او و مؤمنان نيز کارهاي مردم را مي‌بينند و از آن آگاه‌اند. براساس احاديث فراواني در منابع روايي شيعه، مقصود از «المؤمنون» در اين آيه شريفه، امامان معصوم‌اند. از اين رو، حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) دوازدهمين امام معصوم نيز از اعمال مردم آگاه است؛ از کارهاي خوب آنان خوش‌حال و از اعمال زشتشان بسيار غمگين مي‌شود؛ او مي‌داند که آنان در آسايش و نعمت زندگي مي‌کنند، يا از بي‌عدالتي، مشکلات و رنج‌ها به ستوه آمده‌اند. ناگزير آن حضرت در مواردي که مصلحت دارد، به لحاظ مادي و معنوي به ياري نيازمندان مي‌رسد. چگونه ممکن است امام معصوم از مشکلات و سختي‌هاي مادي و معنوي مردم آگاه باشد و بتواند ياري‌شان کند، اما به آنان بي‌اعتنايي کند؟ به يقين، هيچ‌گاه چنين رفتاري در شأن او نيست. شخصي به محضر امام رضا(عليه السلام) شرفياب شد و به آن حضرت گفت: «براي من و خانواده‌ام دعا کن!» امام(عليه السلام) فرمود: «مگر من دعا نمي‌کنم! به خدا سوگند اعمال شما هر شبانه‌روز به من نشان داده مي‌شود.» آن‌چه در اين حديث شريف بيان شده، فقط به امام رضا(عليه السلام) اختصاص ندارد بلکه هر امام معصومي و از جمله حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) چنين ويژگي‌اي دارد.

ب) امکان ارتباط:
 

پيش از آن‌که امکان ارتباط با منجي را در عصر انتظار بررسي کنيم، به اين موضوع مي‌پردازيم که از نگاه هستي‌شناسي فلسفي و عرفاني، انسان کامل يعني پيشواي معصوم و حجت خدا با تمام عالم ارتباط دارد، زيرا او واسطة فيض به شمار مي‌آيد و ارتباطش با عالم قطعي است. براي تأييد اين مطلب، سخني را از امام مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) ذکر مي‌کنيم: آن حضرت در نامه‌اي به شيخ مفيد خود را «مرابط» لقب داده و فرموده است: «مِن عبدالله المُرابِط؛ اين نامه‌اي است از بندة خدا که رابط بين او و خلقش است.»
بنابراين، تمام مخلوقات و از جمله انسان‌ها به لحاظ تکويني با آن حضرت در ارتباط‌اند، يعني زندگي همة آنها به برکت وجود آن انسان کامل و پيشواي معصوم(عليه السلام) است. و اما علاوه بر اين ارتباط، آيا مردم در عصر انتظار با منجي‌شان ارتباط‌هاي ديگري هم دارند يا خير؟
ارتباط با منجي در عصر انتظار، انواعي دارد: فکري، قلبي، ديداري و ارتباط گفتاري. شيعه در عصر انتظار، تمام اين ارتباط‌ها را با منجي ممکن بلکه برخي از آنها را لازم مي‌داند.
مقصود از ارتباط فکري با منجي، تلاش براي شناختن اوست. در مکتب تشيّع، منجي عالم در عصر حاضر، دوازدهمين امام معصوم حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) به شمار مي‌آيد، و چون شناختن امام معصوم در هر زماني واجب است، پس شناختن ولي عصر(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) در اين زمان واجب است. نخستين مقدمه اين برهان را در بخش‌هاي گذشتة مقاله ثابت کرديم و اما وجوب شناختن امام معصوم در هر زمان موضوعي است که در قرآن کريم و احاديث وجود دارد. خداي سبحان مي‌فرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛
امام باقر(عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه مي‌فرمايد:
«إصبِرُوا» يعني بر انجام دادن واجبات شکيبايي کنيد، «صابِرُوا» يعني در برابر آزار و اذيت‌هايي که از دشمنان به شما مي‌رسد، صبر کنيد؛ «رابِطُوا» يعني با امام زمانتان رابطة ناگسستني داشته باشيد که هر کس با شناخت کامل او بميرد، ضرر نمي‌بيند از اين‌که مرگش جلو يا عقب افتاده باشد، و کسي که از دنيا برود، در حالي که امام زمانش را کاملاً مي‌شناسد، مانند آن است که در فسطاط (خيمة فرماندهي) او باشد.
رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد: «هر کس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است» يعني مرگ کفر، نفاق و گمراهي.
مقصود از ارتباط قلبي با منجي، زيارت او از طريق دعا و مناجات به شمار مي‌آيد. اين موضوع در احاديث فراواني مطرح شده است تا منتظران حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) بتوانند از اين طريق رابطة قلبي خود را با او حفظ کنند و از آثار مادي و معنوي آن بهره ببرند. برخي از دعاها درباره امام زمان(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) عبارت‌اند از دعاي ندبه، دعاي فرج، زيارت آل‌ياسين.
علاوه بر آن‌چه گفتيم، به باور شيعيان، در عصر انتظار مي‌توان شخص منجي را ديد و با او سخن گفت که در اصطلاح آن را ارتباط ديداري و گفتاري با منجي مي‌ناميم. البته در اين باره، دو مطلب اساسي را بايد جداي از يکديگر شرح داد: يکي اين‌که ديدار با شخص منجي در عصر انتظار عقلاً و نقلاً ممکن است، يعني اولاً از اين کار هيچ محال عقلي‌اي مانند اجتماع يا ارتفاع تقيضين پيش نمي‌آيد، ثانياً منجي موعود براساس روايات در عصر انتظار بين مردم وجود دارد و آنان او را مي‌بينند، ولي او را نمي‌شناسند، چنان‌که در دعاي ندبه مي‌خوانيم:
بنفسي أنت مِن مُغَيَّبٍ لَم يَخلُ مِنّا؛
جانم به فدايت اي کسي که بين ما حضور داري ولي از نگاه‌ها پنهاني!
بنابراين، حضرت صاحب الزمان(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) بين مردم حضور عادي و معمولي دارند و آنان او را مي‌بينند اما او را نمي‌شناسند. هر چند اين گونه ديدن را نمي‌توان ارتباط ديداري با آن حضرت دانست، اما اگر اين ديدار، با شناختن آن حضرت همراه باشد، به يقين، ملاقات و ارتباط با او به شمار مي‌آيد. ممکن است پرسيده شود که آيا امام زمان(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) از جانب خداوند بزرگ اذن دارد که در عصر انتظار خود را به کسي بشناساند يا خير؟ در پاسخ هيچ دليلي را نمي‌توان گفت که ثابت کند آن حضرت نبايد در عصر انتظار خود را به کسي بشناساند بلکه به عکس اگر خداي سبحان به او اذن ملاقات با افراد شايسته را بدهد، اين کار بي‌گمان تحقق مي‌يابد. بنابراين، ديدار با منجي عالم، حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) در عصر انتظار ممکن است و هيچ دليل عقلي و نقلي خلاف آن وجود ندارد.
دومين مطلب دربارة بحث ياد شده، اين است که آيا کسي با منجي در عصر انتظار ديدار کرده، يا خير. در اين باره ادعاهاي فراواني شده که هر چند نمي‌توان تمام آنها را پذيرفت، نبايد همة آنها را نيز کذب دانست. به ويژه برخي از اين ادعاها از کساني است که به حق بايد آنان را از نيکان و پاکان روزگار بشماريم. از اين رو، دراين‌باره نبايد به افراط و تفريط گرفتار شد. البته اين بخش مقاله فقط در پي اثبات، امکان ديدار با منجي در عصر انتظار بود، اما چه کساني حقيقتاً او را ديده‌اند و با چه شروطي بايد ادعاي آنان را پذيرفت، موضوعي است که بايد در مقالة جداگانه‌اي به آن پرداخت.

3. امتيازات منجي در عصر ظهور
 

عصر ظهور چگونه عصري است و منجي عالم در آن براي مردم چه کارهايي را انجام مي‌دهد؟ ويژگي‌هاي مهمي به لحاظ اين عصر در مکتب تشيّع براي منجي موعود حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) وجود دارد که برخي از آنها را شرح مي‌دهيم:

الف) عدالت‌گستري کمال محور:
 

به باور تمام منجي‌گرايان، وقتي منجي عالم ظهور کند، عدالت را در سراسر دنيا مي‌گستراند و به برکت آن نه فقط انسان‌ها که حيوانات نيز با امنيت و خوشي در کنار يکديگر زندگي مي‌کنند؛ کسي فقير و محتاج نخواهد بود؛ هيچ شکمي گرسنه و تشنه نخواهد ماند؛ کسي از بي‌لباسي و بي‌مسکني رنج نمي‌برد و خلاصه با اجراي عدالت در جهان همگان به رفاه مادي مي‌رسند. به رغم درستي، اين سخن از نگاه شيعه کامل نيست، زيرا عدالت‌گستري منجي، کمال محور است، نه رفاه محور، يعني در فرهنگ اسلامي مقصود اصلي از اجراي عدالت و گسترش آن بين مردم، فقط فراهم کردن رفاه مادي براي آنان نيست، زيرا انسان در جهان‌بيني الهي موجودي مادي و معنوي است و براي رسيدن به تکامل چاره‌اي ندارد جز اين‌که نيازهاي روحاني و جسماني خود را بشناسد و ارتباط آنها را با يکديگر بداند، سپس در مسير زندگي براي برآوردن آنها بکوشد تا به کمال انساني برسد. آري، اسلام براساس همين جهان‌بيني، بر اجراي عدالت تأکيد مي‌کند، زيرا اگر عدالت فقط در استخدام بعد مادي بشر قرار گيرد، بر هوس‌راني‌ها و افزون‌طلبي‌هاي او مي‌افزايد، و نه تنها اين اصل مهم در جامعه انساني تحقق نمي‌يابد بلکه ستم‌گران با سوءاستفاده از آن اهرمي عليه ستم‌ديدگان مي‌سازند و حقوقشان را بيش از پيش پايمال مي‌کنند.
آدمي، فقط با انجام دادن تکاليف الهي به کمال مي‌رسد و اقامة عدل موجب مي‌شود احکام پروردگار در جامعه تحقق بيابد و مردم در زندگي فردي و اجتماعي‌شان آنها را انجام دهند، چنان‌که امام علي(عليه السلام) مي‌فرمايد: «العَدلُ حياةُ الأحکام».
عدالت کامل به دست پرتوان انسان کامل، منجي موعود حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) در تمام گيتي تحقق مي‌يابد، اما نه براي اين‌که انسان‌ها فقط خوب بخورند، بنوشند، بخوابند و لذت ببرند بلکه او با عدالت‌گستري کمال محور، مردم را از معبر رفاه و آسايش زندگي مادي به کمال انساني و حيات طيبة قرآني مي‌رساند. انسان در عصر ظهور به برکت وجود آن حضرت، نه موجودي عيّاش، بي‌بند و بار، حريص، خودخواه، متکبر و... که مخلوقي با کرامت، فداکار، متواضع و عزيزالنفس خواهد بود، زيرا امام مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) در پرتو عدالت‌گستري کمال محور او را به گونه‌اي تربيت مي‌کند که فقط به انسان شدن مي‌انديشد و بس.
چنان‌که پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد: «شما را به ظهور مهدي مژده مي‌دهم. او زمين را از عدالت پر مي‌کند، همان‌گونه که از جور آکنده است. ساکنان آسمان‌ها و زمين از او خشنودند. او اموال و ثروت‌ها را به گونة صحيح منقسم مي‌کند.» شخصي از آن حضرت مي‌پرسد: «مقصود از تقسيم صحيح ثروت چيست؟» آن حضرت مي‌فرمايد: «يعني آن را مساوي منقسم مي‌کند، او دل‌هاي پيروان محمد(صلّي الله عليه و آله و سلم) را از بي‌نيازي پر مي‌کند و عدالتش همه جا را مي‌گيرد تا آن‌جا که فرمان مي‌دهد اعلام کنند هر کس به لحاظ مالي محتاج است، بيايد تا نيازش را برآورند، و هيچ کس جز يک نفر نمي‌گويد محتاجم. آن‌گاه حضرت مهدي دستور مي‌فرمايد تا به آن يک نفر مال فراواني بدهند. او مال را مي‌گيرد و مي‌رود اما پس از مدت کوتاهي برمي‌گردد و آن مال را پس مي‌دهد و از اين‌که حرص ورزيده است، پشيمان مي‌شود.»
با توجه به امتيازاتي که بيان شد، مي‌توان گفت: کسي که اين ويژگي‌ها را ندارد نمي‌تواند انسان را از بدبختي‌ها نجات دهد و به خوش‌بختي برساند، و قادر نيست مردم را به لحاظ مادي و معنوي کمال ببخشد و ممکن نيست بتواند حکومت جهاني مبتني بر عدالت و سازگاري با فطرت بشر تشکيل دهد، و چون اين ويژگي‌ها فقط در حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) وجود دارد، تنها منجي و مصلح واقعي تمام مردم جهان اوست.

ب) تکميل عقول و علوم مردم:
 

اي برادر تو همه انديشه‌اي
مابقي خود استخوان و ريشه‌اي
انسان، بي انديشة پاک و درست، به خوش‌بختي نمي‌رسد. از اين رو، بايد هميشه در پي حکمت و دانش باشد و عقل و علم خود را روز به روز کامل کند. به يقين، مردم براي تکميل خرد و دانش خود، در هر زماني به کساني محتاج‌اند که عقل و علمشان کامل باشد. از اين رو، بي‌وجود انسان کامل، هيچ کس نمي‌تواند به اوج کمال عقلي و علمي پرواز کند.
عصر ظهور، برهه‌اي از تاريخ زندگي بشر است که در آن منجي عالم، انسان کامل، حضرت ولي‌عصر(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) پس از غيبتي طولاني، بين مردم آشکار مي‌شود و عقول و علوم آنان را کامل مي‌کند.
امام باقر(عليه السلام) مي‌فرمايد:
إذا قامَ قائمُنا وَضَعَ اللهُ يَدَهُ علي رئوس العباد فَجَمَعَ بِها عُقُولَهم و کَمُلت به أحلامَهُم؛
هنگامي که قائم ما بپاخيزد (ظهور کند)، خداوند دست عنايتش را بر سر بندگان مي‌گذارد، پس عقل‌هايشان را جمع و استوار مي‌کند و افکارشان را کامل مي‌سازد.
دو مطلب مهم در اين حديث شريف وجود دارد: نخست اين‌که روزي خواهد رسيد که خداي سبحان عقول و دانش مردم را کامل مي‌کند؛ دوم اين‌که آن روز وقتي تحقق مي‌يابد که منجي موعود، حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور کند. بنابراين، مي‌توان گفت مقصود از «يَدَهُ» در حديث مذکور، قدرت خداوند بزرگ است و مظهر اَتمّ قدرت او در عصر ظهور، امام زمان(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) به شمار مي‌آيد. از اين رو، پروردگار متعال، توسط آن حضرت، عقول مردم را کامل و دانش‌هايشان را گسترده مي‌کند، چنان‌که از امام صادق(عليه السلام) نيز نقل است:
تمام علم 27 قسم دارد، تا پيش از ظهور حضرت ولي‌عصر(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) دو قسم از آن کشف مي‌شود و باقي‌اش را امام زمان(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) در عصر ظهور به مردم عطا مي‌فرمايد.
منبع:پايگاه اطلاع رساني اخبار شيعيان
ارسال توسط کاربر محترم سایت : alirezarh